امکانات


نويسندگان

پیوندها

Love Poems

به قلم : مسعود محدثی یک شنبه 19 آبان 1392 19:58

صدا و سیما در طی اقدامی مسرت بخش تصمیم به تاسیس بیست و یکمین شبکه خود با عنوان “شبکه حلزون” گرفت.
این شبکه به منظور افزایش الانتویین و کلاژن و همچنینکاهش خجالت از پوست به صورت بیست و چهار ساعته اقدام به پخش تبلیغات “کرم حلزون” خواهد کرد.

 


به قلم : مسعود محدثی یک شنبه 19 آبان 1392 19:56

ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﺩﻡ ﺑﺨﺖ ﺑﻪ ﺩﻭ ﮔﺮﻭﻩ ﺗﻘﺴﻴﻢ ﻣﻴﺸﻦ:
ﮔﺮﻭﻩ ﺍﻭﻝ
ﮔﺮﻭﻩ ﺩﻭﻡ
ﺍﻳﻦ ﺩﻭ ﮔﺮﻭﻩ ﻫﻴﭻ ﻓﺮﻗﻲ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺭﻥ ﭼﻮﻥ ﺗﻌﺪﺍﺩﺷﻮﻥ ﺧﻴﻠﻲ ﺯﻳﺎﺩ ﺑﻮﺩﺗﻮ ﻳﻪ ﮔﺮﻭﻩ ﺟﺎ ﻧﻤﻴﺸﺪﻥ ﺑﻪ ﺩﻭ ﮔﺮﻭﻩ ﺗﻘﺴﯿﻤﺸﻮﻥ ﮐﺮﺩﯾﻢ!


به قلم : مسعود محدثی یک شنبه 19 آبان 1392 19:56

انسان کلاً موجودیه که وقتی خرش از پل بگذره همه چی یادش میره
اونی هم که اینو قبول نداره خرش هنوز روی پله!

 


به قلم : مسعود محدثی یک شنبه 19 آبان 1392 19:55

پسره ۱۱ سالشه استاتوس گذاشته اگه بابام برام آیفون نخره شب خونه نمیرم!
من تو اون سن یه عینک شنا داشتم وقتی میرفتم حموم تشتو آب میکردم با کله میرفتم توش و ساعت ها به شادی میزیستم.

 


به قلم : مسعود محدثی یک شنبه 19 آبان 1392 19:51

 
نمیدونم چه رمزیه
بعضیا میگن “عزیزم” انگار فحش دادن
ولی بعضیا به آدم میگن “دیوونه” انگار دنیا رو به آدم دادن

 


به قلم : مسعود محدثی سه شنبه 14 آبان 1392 18:50

ببین مرا چه گونه جادو کردی ؟


هنوز هم نمی توانم...


آن گونه که بودم ، باشم


هنوز هم نمی توانـــ ــــم


روزهابعد از نبودنت


انسان دیگـــ ــــری را...


آنگونه که برای تو ساختم برای خود بســـ ـــازم


راستی میدانـــ ــــی!!!


جزایی بالاتـــ ـــر از این نیست ؛


که به کسی دل ببندی ،


که قسمت تو نیست ... !!!

سختــــ ست اما خداحافـــ ــــظ...


به قلم : مسعود محدثی سه شنبه 14 آبان 1392 18:42

مرد و زن جوانی سوار بر موتور در دل شب می راندند. آنها عاشقانه یکدیگر را دوست داشتند.
 
زن: یواش تر برو, من می ترسم.

مرد : نه, اینجوری خیلی بهتره.

زن : خواهش میکنم, من خیلی می ترسم.

مرد : خوب, اما اول باید بگی که دوستم داری.

زن : دوستت دارم, حالا میشه یواش تر برونی.

مرد : منو محکم بگیر.


زن :…. خوب حالا میشه یواش تر بری.

مرد : باشه به شرط اینکه کلاه کاسکت منو برداری و روی سر خودت بذاری, آخه نمیتونم

راحت برونم . اذیتم میکنه ...

 

روز بعد ...

 

واقعه ای در روزنامه ثبت شده بود. برخورد موتور سیکلت با ساختمان حادثه

آفرید. در این سانحه که به دلیل بریدن ترمز موتورسیکلت رخ داد, یکی از دو سرنشین

زنده ماند و دیگری درگذشت.

 

مرد جوان از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود. پس بدون

اینکه زن جوان را مطلع کند با ترفندی کلاه کاسکت را بر سر او گذاشت و خواست تا برای

آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند ...


به قلم : مسعود محدثی چهار شنبه 8 آبان 1392 13:16

دختره خونشون خالی میشه پارتی میگیره ...
بعد من هنوز خونمون خالی میشه...
از ترس همه لامپا رو روشن میکنم...
همه درارو قفل میکنم...
صدا تلوزیونم زیادمییکنم که یه وقت لولو نخورتم...





به قلم : مسعود محدثی چهار شنبه 8 آبان 1392 13:14

تاپ تاپ خمیر
شیشه پر پنیر
دست کی بالا؟؟
.
.
.
.
.
مدرسان شریف!!!




به قلم : مسعود محدثی چهار شنبه 8 آبان 1392 13:12

تنها روزی که یه زن خوشحال از خواب پا میشه روز عروسیشه
چون تنها روزیه که از اول که بیدار میشه میدونه چی باید بپوشه




صفحه قبل 1 ... 15 16 17 18 19 ... 28 صفحه بعد

درباره نویسنده

  • خواجه مگو که من منم من نه منم نه من منم گر تو تويي و من منم من نه منم نه من منم عا شق زار او منم بي دل و يا ر او منم با غ و بها ر او منم من نه منم نه من منم يار و نگار او منم غنچه و خار او منم بر سر دار او منم من نه منم نه من منم لاله عذار او منم چاره ي کار او منم حسن وجوار او منم من نه منم نه من منم باغ شدم زورد او داغ شدم زگرد او زاغ شدم ز درد او من نه منم نه من منم آب گذشت از سرم بخت برفت از برم ماه بريخت اخترم من نه منم نه من منم لاف زدم ز جام او گام شدم ز گام او عشق چه گفت نام او من نه منم نه من منم روح مرا حيات ازو ذات مرا صفات ازو فقر مرا ذکات از او من نه منم نه من منم جان مرا جمالازو نفس مرا جلال ازو عشق مرا کمال ازومن نه منم نه من منم قرق شدم ز روح او بحر شدم ز نوح او تا برسد فتوح او من نه منم نه من منم دولت شيد او منم باز سپيد او منم راه اميد او منم من نه منم نه من منم گفت برو تو شمس دين هيچ مگو از ان واين تا شودت گمان يقين من نه منم نه من منم

طراحی قالب

سایر امکانات




  • مرجع کد آهنگ برای وبلاگ

    کد حرکت متن دنبال موس